درمان های موفق

ماجرای یک مریضی…!

ماجرای یک مریضی:
 
دو ماه بعد از زایمانم با زرد شدن چشام و پوست بدنم فهمیدم یه مریضی اومده سراغم…
به یک پزشک متخصص داخلی مراجعه کردم تا رنگ صورتم را دید گفت احتمالا هپاتیت گرفتی و یک سری آزمایش برام نوشت.تا آماده شدن جواب آزمایشام به یکی دوتا متخصص و فوق تخصص کبد و گوارش مراجعه کردم اونا هم با دیدن رنگم احتمال هپاتیت رو می دادند.کم کم بدنم هم شروع کرد به خارش که روز به روز هم بدتر می شد.پیش یک دکتر که رفتم و گفتم بدنم خیلی خارش داره گفت احتمال داره صفرات مشکل پیدا کرده باشه و یک آزمایش کبد و صفرا برام نوشت.نتیجه ی آزمایش و سونوگرافی رو که بردم پیش فوق تخصص،گفت که از هپاتیت خبری نیست و مجرای کیسه صفرا مسدود شده .سریعا نامه بستری شدن تو بیمارستان رو نوشت و گفت وضعیتت خیلی حاده،باید سریع اقدام بشه.اول لوله میندازیم تا مجاری رو باز کنیم؛اگر نشد عمل جراحی می کنیم.اسم عمل که آمد خیلی ناراحت شدم در ضمن از لوله انداختن که چیزی شبیه آندوسکوپی معده بود نیز متنفر بودم.من تازه عمل سزارین انجام داده بودم و خیلی اذیت شده بودم و هنوزم خوبه خوب نشده بودم پس هیچ تمایلی به عمل جراحی نداشتم.در این روزهای سخت که خارش بدنم خیلی خیلی زیاد شده بود به حدی که از خارش زیاد بدنم زخم شده بود و روز به روز هم بدتر می شدم،یکی از آشنایانم مرا با دکتر فهیمی آشنا کرد.به سختی از آقای دکتر وقت گرفتم و خدمتشون رسیدم.دکتر آزمایشات و سونوگرافی من را نگاه کردند و با یک ویزیت ساده یک سری دارو تجویز کردند و مرا به صبر و حوصله داشتن تشویق نمودند وبرای دو هفته بعدش وقت دوباره دادند.در این دو هفته تغییر آنچنانی در وضعیتم پیش نیومد،تمامی اطرافیانم مرا تشویق به بستری شدن می کردند و می گفتند این داروها فایده ای ندارند،و داری وقتتو تلف می کنی،ولی من به حرف دکتر فهیمی گوش دادم و صبر کردم.سری دوم که ویزیت شدم دکتر گفتند داری بهتر میشی و دوباره داروها رو تکرار کردند و برای سه هفته بعد نوبت دادند.
روزهای سختی رو گذروندم ،شبانه روز از شدت خارش و سوزش گریه زاری می کردم ولی سعی کردم تمام دستورات دکتر را دقیق و سر وقت انجام بدم.از هفته چهارم به بعد یعنی یک ماه بعد از مراجعه من به دکتر فهیمی حال من روز به روز بهتر شد.خارش بدنم کمتر و کمتر و رنگ پوستم بهتر می شد.همه ی اطرافیانم تعجب کردند چون اصلا فکر نمی کردند من بدون عمل جراحی حالم خوب بشه ولی شد…
 
به لطف خدا و با کمک و تجویز درست و بموقع آقای دکتر فهیمی که واقعا انسانی صبور و مهربان و باادب هستند،امروز که این ماجرا را مینویسم حالم بسیار خوب شده،بدون اینکه زخمی در بدنم ایجاد بشه و بستری بشم.درسته روز هایه سختی رو پشت سر گذاشتم ولی خوشحالم که زیر تیغ جراحی نرفتم.در آخر از همسر عزیزم که در این دوران سخت حامی و همراه مهربان من بودند و صبر و تحمل بسیار به خرج دادند هم خیلی سپاسگزارم. 

با تشکر:مریم حاجی زاده

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *