اخبار مادطب

چرا نمی خندیم؟

چرا نمی خندیم؟

چرا نمی خندیم؟ این جمله را با طلا بنویسید و هدیه دهید : خنده بر هر درد بی درمان دواست

از دیدگاه طب ایرانی انسان در وضعیتی که از مزاج لطیف برخوردار باشد و درجه رطوبت و حرارت مزاجی اش به اعتدال نزدیک باشد می تواند رفتارهای منعطف از خود ساطع کند و این انعطاف رفتاری ، هم خود فرد و هم دیگران را مسرور کند . اما اگر درجه خشکی مزاج بالا رود میزان شکنندگی فرد افزایش می یابد .

درجه تری خوب مثل چوب درختان در بهار که اصلا شکننده نیست و درجه خشکی نامرغوب مثل چوب درختان در پاییز که بسیار شکننده است .در بهار میزان خلط دم یعنی گرمی و تری زیاد است و در پاییز میزان خلط سودا یعنی سردی و خشکی زیاد است . اما چه ربطی به خنده دارد؟

خنده و شادی از بخشهای عالی مغز متساعد میشود . این بخشهای مغز که عملکرد عالی مغز را سامان میدهند بایستی در رطوبت مناسب باشند ، تا جریان الکتریکی حاکم بر آنها بتواند خوب و مناسب جاری شود و در نهایت پس از کنشها و واکنشهای بخشهای مختلف مغز به خنده در ظاهر تبدیل شود .

خستگی مفرط – بی خوابی – ترس شدید – غذاهای کم آب یا Fastfood و سرخ شده ها – نداشتن روابط خوب با دیگران و در نهایت کم عشقی یا بی عشقی مغز را دچار حالت غلبه خشکی کرده و به مرور خلط سودا در مغز از حد مجاز بیشتر میشود. 

که اگر حجم حرارت ایجاد شده در کبد و مغز زیاد باشد و ادامه دار ، فرد را به طرف خشکی ناگهانی مغز یا دمانس یا دیوانگی می برد و اگر حرارت بدن زیاد و با درجه کم افزایش یابد خشکی مغز فرد را دچار حالت خمودگی و افسردگی می کند .

عجیب آن است که در حالتهای حرکت به طرف هرکدام از این عوارض بقیه اعضا بدن نیز درگیر خواهند شدو به سمت خشکی حرکت خواهند کرد .

راه مقابله : 1- در این شرایط چیدمان اجتماعی و خانوادگی می تواند توسط مدیران ارشد اجتماعی انجام شده به طوری که افراد در طی روز همچون داروهای خوراکی یک دوز حداقل از خنده را دریافت کنند.

و با این دوز حداقل خنده که همچون یک تیوپ از غرق شدن در دریا انسان را نجات میدهد بتواند افراد جامعه را از غرق شدن در غم و اندوه نجات دهد تا فرد بتواند خود را به یک ساحل امن شادی برساند .

اینجانب کوچک شما مردم بارها از طریق رسانه ملی اعلام کرده ام که بزرگترین تهدید پیش روی ملت ایران در حال حاضر شاد نبودن است که چنانچه چیدمان های لازم توسط نهادهای اجتماعی و سیاسی برای شادبودن مردم فراهم نشود.

حتی درجه خشکی در مغز بچه های ایرانی بسیار زیادتر از حد مجاز خواهد شد و به اصطلاح بچه ها زود عاقل میشوند و در کوچکی حرفهای بسیار بزرگی می زنند که این وضعیت علیرغم اینکه باعث خشنودی خانواده ها میشود آنها را به فکر می برد که چرا کودکانشان اینقدر زود حرفهای بزرگ می زنند و در اصل باید بگویم :

خام بودم ، پخته شدم ، سوختم صحیح است ….. نه ، خام بودم ، نپخته من سوختم که در حال اجرا در جامعه است.

مواظب خشکی مغز باشیم … آب پاش مغز ، خندیدن است …

دوستدار سلامت مردمان دکتر مهدی فهیمی

آدينه هاي دهه 60 را به ياد داريد و برنامه راديويي صبحگاهي محبوبش را؛ «صبح جمعه با شما». مردم در گير و دار جنگ و تحريم و موشک و بمباران و فشارهاي اقتصادي، صبح هاي آخرين روز هفته خود را گره مي زدند با آقاي شوت زاده و ملون و دست و دلباز و تصدقي شاد مي شدند، مي خنديدند، قهقهه مي زدند به زندگي.



    اين روزها اما چو نيک بنگري در احوال خلق خدا، حالشان را چنان مقبول نمي يابي که همه سر در گريبان دارند و غوطه ور در فکر و خيال. همه خيره به روبه رو، گويا نظاره گر چيزي نامرئي که ديگران عاجزند از ديدن آن. خنده بر لب ها ماسيده و اميد بر دل ها خشکيده.

از زن و مرد و پير و جوان هر که را بيني، مغروقي است گرفتار يا خود گرفتارکرده در چمبره امواج زندگي. به طور حتم مواجه بوده ايد با مردماني که در خيابان از کنارتان مي گذرند و سخت درگير با خود، آنچنان که با خويش حرف مي زنند و مي جنگند و مي روند.

علت اين تغيير رفتار طي يکي دو دهه گذشته چه مي تواند باشد، چرا خنده با لبان ايراني ها و بخصوص پايتخت نشينان قهر کرده است؟ شايد هم برعکس، مردم خنده را از خود رانده اند و دل چرکينش کرده اند.

    

    شادي کجاست؟

    اخيرا معاون ساماندهي امور جوانان وزارت ورزش و جوانان نسبت به کمرنگ شدن شادي ميان ايرانيان اظهار نگراني کرده و هشدار داده که سرور و شعف و خنده جاي خود را به اضطراب و عصبانيت و غم داده است.



    به گفته محمد گلزاري، ايرانيان بسرعت غمگين مي شوند و همواره نگران آينده هستند که همين امر باعث شده احساس شادي در آنها بسختي ايجاد شود. اين معضل در تهراني ها بارزتر و گل درشت تر به نظر مي رسد آمار وزارت بهداشت نشان مي دهد 34 درصد ساکنان پايتخت به يک نوع اختلال رواني مبتلاهستند.

    

    سخت مي خنديم

    جوک هاي انگليسي هميشه شهره بوده اند به بي مزگي و خنکي. خود انگليسي ها اما هميشه به آنها خنديده اند و حال و هوايي عوض کرده اند. اين هم يک نمونه از لطيفه هاي انگليسي:

    

    اولي: از زماني که برق رفت من سه ساعت توي آسانسور گير کردم.

    

    دومي: من هم همين طور! من پنج ساعت روي پله برقي گير کردم.



    

    حالاحکايتي بخوانيم از عبيد زاکاني، شاعر و طنزپرداز ايراني سده هشتم هجري.



    

    «از بزرگان عصر، يکي با غلام خود گفت که از مال خود، پاره اي گوشت بستان و از آن طعامي بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام شاد شد. برياني ساخت و پيش او آورد. خواجه خورد و گوشت به غلام سپرد. ديگر روز گفت: با آن گوشت، آبگوشتي زعفراني بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم. غلام فرمان برد.



    خواجه زهر مار کرد و گوشت به غلام سپرد. روز ديگر گوشت مضمحل بود و از کار افتاده، گفت: اين گوشت بفروش و مقداري روغن بستان و از آن طعامي بساز تا بخورم و تو را آزاد کنم.



    گفت: اي خواجه، تو را به خدا بگذار من همچنان غلام تو باشم، اگر خيري در خاطر مبارک مي گذرد، به نيت خدا اين گوشت پاره را آزاد کن!»    قريب به يقين است که اگر عبيد زاکاني اين حکايت را براي مردمان روزگار خودمان آراسته بود چنان اقبالي نمي ديد و شهره خاص و عام نمي شد.

بعيد است چنين ماجرايي بتواند ما را بخنداند، اما ايرانيان قديم را مي خندانده و سر کيف مي آورده است.



    اگر آن جوک انگليسي و اين حکايت عبيد را کنار يکديگر بگذاريم، در نهايت شايد بتوانند لبخندي را بر لبان ما بنشانند، اما خنده نه، خيلي بعيد است و اين در حالي است که انگليسي هاي امروز و ايرانيان ديروز براحتي خنده مي کرده اند بر اين لطايف. نتيجه اين که ما ايراني ها در عصر حاضر بسختي مي خنديم، بسيار سخت.

    

    خنديدن قبح نيست 

    ايرانيان همواره ميانه خوبي با خنده و خنديدن داشته اند، آنچنان که دواي هر درد بي درمان نامش نهاده اند و تاريخ ادبي اين کشور بس طنازان و رنداني را به خود ديده است؛

از عبيد زاکاني و سنايي غزنوي و سوزني سمرقندي و ميرزا حبيب اصفهاني و اديب الممالک فراهاني در قرن هاي گذشته گرفته تا ايرج ميرزا و ابوالقاسم حالت و سيداشرف الدين گيلاني (نسيم شمال) و منوچهر احترامي در دوران معاصر.



    بزرگان دين نيز سفارش فرموده اند به شاد بودن و بسط آن در جامعه. چنانچه روايت است از رسول اکرم(ص) که در بهشت جايي است که به آن خانه شادي گفته مي شود. هيچ کس به آن خانه وارد نمي شود مگر آن که موجب شادي کودکان شده باشد.



    امام علي(ع) نيز مي فرمايد: شادي باعث انبساط روح و ايجاد وجد و نشاط مي شود.



    با همه اينها و شايد در دو سه دهه گذشته، خنديدن از منظر اعتقادي عده اي، سبکسري پنداشته شده و در حکم جلف بازي. شايد برآمده از اين نگاه باشد که مردماني هنگام خنده، خنده احتمالي، دست جلوي دهان مي گيرند تا مبادا دندان هايشان نمايان شود که گويي اگر ديگراني خنده شان را ببينند، گناهي نابخشودني مرتکب شده اند.

علم روز نيز در کنار توصيه هاي ديني و سبقه تاريخي، خنده را نه تنها براي انسان مفيد که حتي لازم و واجب مي شمارد. کار تا آنجا پيش​ رفته است که براي درمان امراض جسمي نيز روحي که جاي خود دارد جلسات خنده درماني برگزار مي کنند تا سبکي دل، تندرستي تن به بار آورد.

    



    يک حس دروني

    ايرانيان با تمام کسوتي که در خنديدن و خنداندن دارند، اين روزها خود بسختي مي خندند؛ به جاي لبخند هم معمولاتلخند مي زنند و گاهي هم زهرخند.

    تهراني ها شايد سرآمدند در خود فرورفتن و دل به غم سپردن، اما مردم شهرهاي کوچک تر هنوز فاصله زيادي نگرفته اند از سرخوشي هاي کوچک زندگي.

    اما چرا اين گونه شده است؟ چرا سرانه شادي تا اين حد پايين آمده و خنديدن سخت شده است؟ در آمارهاي سالانه اي که موسسه هاي تحقيقاتي منتشر مي کنند، معمولاايران از لحاظ سرانه شادي شرايط مناسبي ندارد و در رده هاي پاييني جدول قرار مي گيرد.



    يک کارشناس ارشد علوم اجتماعي، شادي انسان ها را داراي دو جنبه دروني و بيروني ذکر مي کند و مي گويد: شادي دروني يک حس رضايت است که انسان از خود و زندگي اش دارد و جنبه بيروني آن نيز واکنش هايي است که بر اثر اين حس رضايت در جامعه و در برخورد با ديگران از خود بروز مي دهد.



    نوشين کاوياني در گفت وگو با جام جم تاکيد مي کند: اگر فردي به دلايل مختلف از زندگي شخصي خود راضي نباشد، بالطبع اين نارضايتي را به سطح جامعه هم تسري مي دهد و در موارد حادتر، اگر يک شکاف عميق بين دو نظام ارزشي جامعه و خانواده به وجود آمده باشد،

ممکن است اين نارضايتي حتي به ايجاد جرم منجر شود. به اعتقاد وي، انسان خود داراي صلاحيت آفرينش فرهنگ است؛ يعني مي تواند رفتارهايي جديد را ابداع کند و به سطح جامعه انتقال دهد و با موقعيت جديد سازگار کند.



    کاوياني، شادي را به دو دسته مقطعي و ماندگار تقسيم مي کند و مي گويد: يک سري از شادي ها زودگذر و مقطعي است، مثلازماني که ورزش مي کنيم يا گوش به موسيقي مي سپاريم احساس شعف مي کنيم، اما انجام برخي از کارها، احساس شادي مستمر و ماندگار در انسان ايجاد مي کند. به عنوان مثال، وقتي دست يک نيازمند را مي گيريم شادي و رضايتي که در درونمان احساس مي کنيم عميق تر و پايدار است.



    اين کارشناس ارشد علوم اجتماعي، درباره دلايل رخت بربستن شادي و خنده از دل و دهان مردم، اظهار مي دارد: آمار بالاي طلاق و بيکاري و تنش ها و نوسانات حاصل از آن در خانواده ها سبب مي شود.

فرد حس نزديکي و همدلي اش را با اعضاي خانواده از دست داده و آن را به بيرون از خانه هم منتقل کند. مشکلات اقتصادي و تورم نيز ممکن است چنان عرصه را بر مردم تنگ کند که از فضاي شادي فاصله بگيرند. از طرفي، استانداردهاي زندگي در شهري مثل تهران بالارفته و مردم براي رسيدن به اين استانداردها بايد تلاش بيشتري کنند و وقتي به هدف و مقصود خود نمي رسند دچار استرس و اضطراب و حتي افسردگي مي شوند.

    

    پول شادي نمي آورد

    معمولاکشورهايي همچون دانمارک، سوئيس، اتريش، باهاما، فنلاند، بوتان، برونئي، کانادا و هند در جايگاه بالاترين سرانه شادي قرار مي گيرد. با توجه به شاخصه هايي چون ثبات سياسي، نبود خط فقر در جامعه، نبود بيکاري، فرهنگ کاري راحت و بي تنش،

خانواده هاي محکم و آمار طلاق بسيار پايين، امکانات دولتي خدمات اجتماعي، بيمه همگاني، مدارس و دانشگاه هاي رايگان با کيفيت آموزشي مناسب، هويت اجتماعي مشخص براي جوانان، طبيعت بکر و معماري شهري زيبا، آلودگي محيط زيست ناچيز و… براي امتيازدهي به کشورها در نظر گرفته مي شود. حضور دانمارک، سوئيس و اتريش در صدر، چندان محل شگفتي و تعجب نيست، اما بوتان و هند آن بالاها چه مي کنند؟



    اگر فرض را بر اين بگذاريم که تورم و مشکلات اقتصادي سال هاي اخير، خنده را از لبان و دل هاي مردم دور کرده است؛ در مقام مقايسه، سطح زندگي در ايران نسبت به کشورهايي همچون بوتان و هند و باهاما نسبتا بالاتر است و اگر قرار باشد اقتصاد، شادي زايد يا بميراند که مردم هند بايد همه افسرده و غمگين مي بودند؛ دل مرده اساسي. پس گويا قرار بر مدار ديگري مي چرخد و پول، همه چيز نيست.



    کاوياني، نوع نگرش هر ملتي را به زندگي متفاوت مي داند و در اين باره مي گويد: به طور مسلم، خواسته هاي مردمان هيچ دو کشوري از زندگي شبيه هم نيست و شايد کساني به همان زندگي مختصري که دارند قانع باشند.



    اين مردم شناس، قناعت و زياده خواه نبودن را در کسب آرامش و رضايت از زندگي بسيار موثر مي داند و تاکيد مي کند آدم هاي قانع، مردمان شادتري هستند. وي شادي آفريني ثروت را رد نمي کند، اما متذکر مي شود که مال و مکنت مي تواند يکي از عوامل توليدکننده شادي باشد، اما لزوما هر که ثروت دارد، شاد و خوشبخت نيست.

    

    شهرمان شاد نيست

    اين پژوهشگر مسائل اجتماعي معتقد است: يکي از معضلات شهرهاي کشور و بخصوص تهران، شاد نبودن ساختار و چهره شهر است. مردم به خيابان ها و مغازه ها که مي نگرند، شادي و شعفي را احساس نمي کنند. اين يکنواختي و فقدان جذابيت، در روحيه ساکنان شهر بسيار تاثيرگذار است.

کاوياني مي گويد: بايد در وهله اول نيازهاي زيستي و فيزيولوژيک مردم برآورده شود تا بتوانند به مسائل ديگري مثل امنيت شغلي و نيازهاي اجتماعي برسند. تا زماني که خيلي از افراد جامعه در نيازهاي اوليه خود مانده اند بالطبع نمي توان از آنها انتظار شاد بودن داشت.



    

    خنده براي همه

    حال بايد چه کرد و چه طرحي درافکند تا آب رفته به جوي بازگردد و خنده و شادي بر لب ها و دل ها؟

    به اعتقاد کاوياني، اصلي ترين عامل شادي در مردم ايجاد انگيزه ميان آنهاست. البته فاکتورهاي توليد اين انگيزه نيز بسته به فرهنگ هر کشور متفاوت خواهد بود.



    اين مردم شناس، نقش دولت را در عوض کردن حال و هواي دل ملت بسيار پررنگ مي داند و مي گويد: دولت علاوه بر توجه به معيشت مردم و مهار تورم بايد به مسائل فرهنگي نيز نگاه ويژه اي داشته باشد.



    به گفته وي، دولت بايد از طريق وزارتخانه ها و سازمان هاي زيرمجموعه خود، تدابيري اتخاذ کند که باعث افزايش شادي ميان مردم به طور اعم و کارمندان و خانواده هايشان به طور اخص شود. اين مردم شناس، فراهم آوردن مقدمات و بسترهاي تفريح و تفرج را به قيمت ارزان و قابل دسترس براي همه از جمله ديگر اقدامات دولت در اين زمينه ذکر مي کند.



    کاوياني از نقش پررنگ صدا و سيما در احيا و افزايش شادي در مردم ياد و تاکيد مي کند: تلويزيون و راديو مي توانند با ساخت برنامه هايي مفرح، اما پرمحتوا شادي را به جامعه تزريق کنند.

البته منظور از فيلم مفرح لزوما فيلم کمدي نيست که صرفا مردم را بخنداند. همچنين برنامه سازان سازمان مي توانند از نخبگان، روان شناس و جامعه شناس در ساخت برنامه ها بهره بيشتري ببرند.

دوستدار سلامتی شما

دکتر مهدی فهیمی

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *